پرنسس کوچولوپرنسس کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

هدیه زهرا نبض زندگیمون

هدیه زهرا 10مهر93 عشق مامان و بابایی

عکسای دخملی تا 40روزگیش

اینجام هدیه زهرای مامان تازه ده روزش بود بمیرم براش  قنداقش کردیم http://8pic.ir/viewer.php?file=xp80k5d63th7iky5lw8r.jpg  اینجا دخترم یه ماهه ک تو بغلمونه ا http://8pic.ir/viewer.php?file=3vwjyu1l2l44gnxkbze1.jpg http://8pic.ir/viewer.php?file=4tgyq9av8np8gy3qkuuk.jpg       اینم عکس چهل روزگیه هدیه زهرا عشق مامان و باباش http://8pic.ir/viewer.php?file=0jatsnurgo0lomg1713v.jpg   ...
23 آذر 1393

خاطرات زایمان

بلاخره روز زایمان رسید شب قبلش بابایی تازه رسیده  بود گرگان وقتی رسید با هم رفتیم بیرون اخرین شام دو نفره مونو خوردین یه چیزایی لازم داشتیم خریدیم اومدیم خونه خوابیدیم  صبح بابایی ک خیلی خسته بودو خوابیده بود ساعتای هشت من بیدار شدم صبحونه خوردم البته از اونجا یی ک کم و بیش استرس داشتم نتونستم زیاد چیزی بخورم.. بیدار بودم تا ساعتای ده که همه بیدار شدن قرار بود عمل ساعت دو انجام بشه  اره گلم مامانی تصمیم گرفته بود دخملی رو ب روش سزارین دنیا بیاره خلاصه اینکه  قبلش من ی سوره قرانو خوندم راه افتادیم  من و بابایی و عزیزجونو خاله گلناز ساعت نزدیک یک رسیدیم بیمارستان  از یه طرف استرس داشتم از طرفی هم خوشحال بودم...
18 آذر 1393

داستان گرگان رفتنمون

اول اینو بگم که چطور تصمیم گرفتیم برا زایمان بریم شهر من  از اونجایی ک منو بابایی خیلی میترسیدیم ک خدایی نکرده اتفاقی بیفته تموم نه ماه من نتونستم برم گرگان فکر اینکه برا زایمان  هم برم اصلا نبودم همه برنامه ریزیمون که عزیز جون کی بیاد و کی بیاد کرده بودیم نمیدونم یه شب یه دفعه ای رفتم تو این فکر که برم گرگان زایمان کنم خلاصه همون شب به بابایی مطرح کردم و قرار شد بیشتر فکر کنیم خلاصه چند روزی گذشت و بابا جون برانماز ظهر رفت مسجدهمونجا از حاج اقا ک خیلیم بهش اعتقاد داره خواست استخاره کنه برا رفتنمون   اینطوری شد که بعد اینکه استخاره خیلی  خوب اومد فوری رفت پیشه یه دکتر سنو برام نوشت وبعدظهر رفتیم سنوگرافی  سنو ه...
17 آذر 1393

انتخاب اسم

سلام دخترگلم الان ک دارم مینویسم دختر نازم پیشمی دوماهو یه هفته اس ک تو بغلمی دختر نازم  بزا اول از اسمت بگم که بلاخره اسم خانوم کوچولو چیه؟؟؟؟؟؟؟؟   بعد کلی گشتن تحقیق برا انتخاب یه اسم برا دختر منو بابایی یه روز خیلی اتفاقی چشمون به اسم هدیه زهرا افتاد یه طوری ب دلمون نشست ک دیگه بعد از اون  اسم دخملیمو ن شد هدیه زهرا خانوم  قربون حضرت زهرا بشم که بهترین هدیه زندگیمونو بهمون داد و خییییلی خوشحالیم از انتخاب این اسم زیبا    فدای هدیه زهرا دختر گلم بشم بوس بوس
17 آذر 1393
1